کد مطلب:106599 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

خطبه 214-تلاوت یا ایها الانسان...











[صفحه 138]

از خطبه های آن حضرت، این خطبه را حضرت موقع تلاوت آیه ی شریفه ی (یا ایها الانسان ما غرك بربك الكریم) بیان فرمود: حجه داحضه: دلیل باطل و ابرح جهاله بنفسه: در ناآگاهی نفس خود اصرار ورزیده و از این عمل شگفتزده و خوشحال است. بلول: سلامت و تندرستی. ضاحی: آنچه جلو آفتاب قرار گرفته است. ممض: دردآور. سطوه: قهر و خشم، و جمع آن سطوات است. تجلد: صبر كردن توام با رنج. ورطه: هلاكت تعمدك: تو را مورد قصد قرار داد كنف: با نون ساكن، از چیزی نگهداری كردن و آن را گرد آوردن، با فتح نون: طرف و جانب آذنك: تو را آگاه كرد منسك: جای عبادت، در اصل به معنای هر جایی كه در آن تردد و رفت و آمد باشد و مورد قصد واقع شود. تحری: در جستجوی بهتر، و سزاوارتر بودن و شم برق النجاه: و به سوی درخشندگی بنگر. (استدلال انسان مغرور در پاسخ، باطلترین استدلالهاست، و او خود فریب خورده ای است كه غدرش ناپذیرفته ترین غدرهاست و كسی كه نادانیش او را شادمان ساخته می فرماید: ای انسان چه چیز تو را بر گناه كردن جرات داده، و به پروردگارت مغرور ساخته است و به هلاكت خویش علاقه مند كرده است؟ آیا این بیماری تو بهبودی و این خواب تو بیداری ن

دارد؟ چرا همان گونه كه به دیگران رحم می كنی بر خودت ترحم نمی كنی؟ هر گاه كسی را در مقابل آفتاب سوزان بیابی بر او سایه می افكنی، و یا بیماری ببینی كه سخت ناتوان شده است، از رحم بر او گریه سر می دهی، پس چه چیز تو را بر این بیماریت شكیبا و بر این مصیبتها صبور ساخته و از گریه بر خویشتن تسلا داده است؟ در حالی كه هیچ چیز برای تو گرامیتر از خودت نیست، و چگونه ترس از فرود آمدن بلای شبانه- در حالی كه از شدت گناه در ورطه ی هلاكت فرو رفته باشی تو را از خواب بیدار نمی كند؟ پس این بیماری و سستی را كه در قلبت افتاده با عزم راسخ مداوا كن و این خواب غفلتی را كه در چشمهایت قرار گرفته با بیداری برطرف ساز، فرمان خدا را گردن بنه و با یاد او انس بگیر. بهوش باش كه وقتی تو از حق تعالی رو برمی گردانی او با دادن نعمت به تو روی می آورد، به عفو و بخشش خویش دعوتت می كند و فضل و بركاتش را شامل حالت می كند، اما تو همچنان به او پشت كرده و به دیگری روی می آوری، بلندمرتبه باد خداوندی كه با این قدرت عظیم، كریم است، اما تو با این ضعف و حقارت چه جراتی بر معصیت او داری! و حال آن كه در كنف نعمتش قرار داری و در فراخنای فضل و رحمتش در حركتی، اما او

فضل خویش را از تو منع نكرده و پرده ی گناهانت را ندریده است، بلكه حتی یك چشم بر هم زدن از دایره ی لطفش بیرون نبوده ای، یا در نعمتی قرار داری كه به تو بخشیده است یا در گناهی كه از آن پرده پوشی كرده است و یا بلا و مصیبتی كه از تو برطرف ساخته است، پس اگر از در اطاعتش در می آمدی چگونه بود؟! سوگند به خدا، اگر این وضع میان دو نفر كه در نیرو و توان مساویند وجود می داشت، تو خود نخستین حاكمی بودی كه بر مذمومیت اخلاق و بدی كردار خود حكم می كردی، به راستی باید بگویم: دنیا تو را مغرور نساخته است بلكه این تو هستی كه به آن مغرور شده ای، او تو را پندهای فراوان داده و به عدل و انصاف دعوتت كرده است، دنیا به هشدارهایی كه، در مورد ریختن بلا به جانت و كاستن از نیرو و قدرتت، به تو می دهد راستگوتر و وفادارتر است از این كه به دروغ بگوید و یا مغرورت كند، چه بسیارند پنددهندگانی كه نزد تو متهمند و بسیارند راستگویانی كه تو آنان را دروغگو می دانی، اگر دنیا را از شهرهای ویران شده و خانه های فرو ریخته بشناسی، آن را یادآوری كننده ای دلسوز و واعظی گویا، همچون دوستی مهربان، خواهی یافت كه در رسیدن اندوه به تو بخل می ورزد، دنیا برای كسانی كه آ

ن را خانه ی همیشگی ندانند خوب سرایی است و برای آنان كه آن را وطن نگیرند نیكو محلی است سعادتمندان به وسیله ی دنیا، در قیامت كسانی هستند كه امروز از زرق و برق آن گریزانند. هنگامی كه نفخه ی صور بدمد و رستاخیز آشكار شود و اهل هر دینی به دین خود ملحق شود و بندگان هر معبودی به معبود خود بپیوندند و هر اطاعت كننده ای به فرمانروای خود برسد، در آن موقع نه چشمی بر خلاف حق و عدالت در هوا گشوده، و نه گامی آهسته در زمین جز به حق برداشته شود، و در آن روز چه دلیلهایی كه باطل نمی شود و چه عذرهایی كه قطع نمی شود، پس در جستجوی چیزی باش كه بتوانی عذر خویش را با آن ثابت كنی و حجت و دلیل خود را با آن استوار سازی آنچه باقی و ماندنی است بر آنچه باقی نمی ماند انتخاب كن و وسیله ای برای سفرت آماده كن و چشم به جرقه های برق نجات بدوز و بار سفر را بر پشت مركبها محكم ببند.) ادحض: خبر برای مبتدای محذوف (انسان) است یعنی: آدمی وقتی كه در روز رستاخیز مورد سوال واقع می شود كه: چه چیز تو را به خدایت مغرور كرد، مخاطی است كه پاسخ درستی ندارد بلكه دلیلش برای فرار از مسوولیت باطلترین دلیلها و عذرش بیجاترین عذرهاست. منظور از این كه این شخص در دنیا بر

ای جاهل نگهداشتن نفس خود اصرار و مبالغه داشته، آن است كه آن را در پیروی خواسته های خودش آزاد گذاشته و به اصطلاح آن نپرداخته، بلكه وی را به حال خود واگذار كرده كه هر كار بخواهد انجام دهد. كلمه های سه گانه: (حجه، معذره، و جهاله) تمیز و منصوب هستند. یا ایها الانسان... بهلكه نفسك...، امام (ع) در ذیل این عبارت انسان مغرور را مورد خطاب قرار داده و در مورد جراتش بر گناه و عواملی كه باعث مغرور شدن او به پرودگارش شده و مایه ی غفلت وی از سختی عقوبت و كیفر اخروی شده است، او را با چند جمله ی استفهامی كه حاكی از توبیخ و سرزنش است مورد سوال و پرسش قرار داده و راجع به اموری از او سوال می كند كه سبب دلبستگی او به هلاكت نفس خود شده و از آن رو آن را به معاصی و گناهان آلوده كرده است، و نیز در مورد بهبود یافتن وی از درد نادانی، و بیداریش از خواب غفلت و ترحم كردن بر خود چنان كه به دیگران رحم می كند از او سوال فرموده است. فرقی كه در محتوای این چند پرسش وجود دارد آن است كه در سه مورد نخست: (جرات بر گناه، مغرور شدن به پروردگار، و دلبستگی به هلاكت نفس) از باب تجاهل عارف، سوال می كند كه، علت این اعمال ناپسند چه بوده است، در حالی كه م

قصود از سه پرسش آخر آن است كه انسان تصدیق و اعتراف كند كه به چنین حالتی گرفتار است. در خصوص جمله ی (ما آنسك) احتمال دیگری هست كه به معنای تعجب باشد و نه، استفهام و سوال، ای انسان چه قدر علاقه به هلاكت نفس خود داری! فربما تری الضاحی... رحمه له، حضرت، پس از آن كه صفات ناپسند انسان مغرور و گنهكار را با چند جمله ی پرسشی به او تذكر داد و بالاخره به منظور بیداری و نجات او فرمود: باید چنان كه به دیگران رحم می كنی به خود نیز رحم كنی، با جمله ی بالا كه در حقیقت صغرای قیاس و شكل اول منطق است برای اثبات فرمایش خود، دلیل آورده است و طریقه تشكیل این استدلال چنین است: مقدمه اول (صغری): تو كه هر گاه كسی را در مقابل خورشید و آفتاب سوزان، ناراحت می بینی به حال او رحمتت می آید و با هر وسیله ای كه می توانی بر او سایه می افكنی و یا اگر دردی را مشاهده كنی، از روی ترحم بر او می گریی، مقدمه دوم (كبری): و هر كس چنین رقت قلب و دلسوزی بر حال دیگران داشته باشد، شایسته تر آن است كه بر خویشتن رحم كند و نفس خود را از گرفتاریها نجات دهد، و نتیجه ی دو مقدمه چنین است: پس برای تو شایسته تر است كه بر نفس خود از دردهایی كه گرفتار آن است رحم كن

ی. فما صبرك... الانفس علیك، در این عبارت حضرت از صبر و تحمل انسان مغرور، در مقابل درد گناه و مصیبتهایی كه در پی آن بر او وارد می شود و خودداری كردن وی از گریه بر حال خویش كه عزیزترین چیز در نزد اوست، پرسش فرموده و با این پرسش او را مورد ملامت و سرزنش قرار داده است، و با احتجاج و استدلالی كه در عبارت پیش بیان شد چنین سوال توبیخی هم بسیار مناسب است. در جمله ی: كیف لا یوقظك... سطواته، به منظور بیدار شدن انسان از خواب غفلت كه به دلیل توجه نكردن به عظمت خداوند او را فرا گرفته است، هشدار می دهد، و بعضی از عوامل بیداری را كه ترس از آمدن بلا در دل شب است یادآوری می فرماید، همچنان كه قرآن آن را مورد توجه قرار داده و می فرماید: (افامن اهل القری آن یاتیهم باسنا بیاتا و هم نائمون.) مدارج سطواته: راههای خشم و غضب خدا یعنی گناهها و كارهای خلاف كه سبب قهر و غضب او می شود و منظور از تورطت واقع شدن در دره های هولناك معصیت است كه موجب هلاكت در آخرت می باشد. فتداو... بیقظه، امام (ع) پس از بیان حال شخص گنهكار و غافل و مغرور، به او هشدار می دهد كه ای انسان بكوش و هر چه زودتر این بیماریهای قلبی و خواب غفلتی را كه در پی سستی و بی

اعتنایی به خدا و یاد او پیدا شده با تصمیم راسخ بر اطاعت فرمان و مداومت ذكر او معالجه و درمان كن. و تمثل... یصرفها عنك، حضرت در این جمله ها نعمتهای فراوان خداوند را كه به انسان عطا فرموده و او در عوض به جای شكر و سپاس با گناه و معصیت كفران نعمت كرده است بازگو می فرماید، تا مگر آدمی به خود آید و به یاد خدا افتد. به انسان دستور می دهد كه در ذهنش تصور كند آن موقعی را كه او در حال رو گرداندن از خدا و فرو رفتن در معصیت است ولی خدای كریم با انواع نعمتها به او رو آورده و با كلام خود از زبان پیامبرانش او را دعوت به عفو می كند و به فضل و رحمت خود آهنگ او می كند و او را تحت پوشش و حمایت خویش قرار می دهد، و با آن كه آدمی این همه نعمتهای فراوان را با نافرمانی و معاصی الهی ناسپاسی می كند اما پروردگار متعال فضل و رحمتش را از او قطع نكرده و حتی او را یك چشم بر هم زدن از لطفش خالی نگذاشته است، به طوری كه هر لحظه یا نعمتی به او عطا می كند، یا بدیش را می پوشاند و یا بلا و گرفتاریی را از وی برطرف می سازد. پس امام (ع) با این هشدار بهترین آگاهی را به انسان داده است، زیرا حضور این نعمتها در ذهن او، در حالتی كه وی رو به گناه و معصیت

آورده است بهترین چیزی است كه او را به خدایش علاقه مند می كند، دلیل این كه فرموده: تمثل (تصور كن) آن است كه، خود روی آوردن خدا بر بنده در ذهن نیست بلكه مفهوم و تصویر آن در ذهن موجود است. كلمه ی (یدعوه) و (واو) در (وانت) از نظر نحوی حالند، و خلاصه و نتیجه ی معنای عبارتهای گذشته این است كه ای انسان وقتی كه در حال پشت كردن به خدا هستی و به گناه و معصیت رو آورده ای و در عین حال این چنین مستغرق در نعمتهای او می باشی، پس اگر در حال اطاعت و عبادت او بوده و حسن ظن به وی داشته باشی به طریق اولی و بهتر و بیشتر مشمول فضل و رحمت ذات اقدس او خواهی بود. وایم الله... الاعمال، در این قسمت امام (ع) برای بیداری انسان كه نفس خود را در برابر نافرمانیها و گناهان ملامت كرده و از مخالفت فرمان الهی باز دارد، با یك برهان كه از شكل اول تشكیل شده، استدلال فرموده است كه خلاصه ی آن چنین است: اگر انسان به رفیقی كه در قدرت و مقام همانند اوست بدی و كم خدمتی كند، از شرم و حیا بر خود لازم می داند كه نفسش را به دلیل سوء رفتار و بدكرداریش مورد ملامت و سرزنش قرار دهد، پس در صورتی كه در برابر ولی نعمتی قرار دارد كه هر لحظه زیر باران رحمت او و مشم

ول عنایات وی می باشد، به طریق اولی باید نفس خود را در برابر گناهان و تقصیراتش سرزنش كرده و از عصیان بازش دارد. و حقا اقول: ما الدنیا غرتك و لكن بها اغتررت، معمولا اگر به كسی گفته شود كه چرا دنیا را هدف قرار داده و از خدا و معنویات به دور افتاده ای، خود را بر حق می داند و خیال می كند كه در حقیقت دنیا گناهكار است، به دلیل این كه او را به خود متوجه كرده و فریبش داده است، و از این رو در پاسخ می گویند: دنیا مرا مغرور كرده است و اساسا دنیا فریبكار و گول زننده است. قرآن نیز به این مناسبت می فرماید: (و غرتهم الحیاه الدنیا...) و چون ممكن است در آخرت هم موقعی كه به انسان گناهكار گفته شود كه چه چیز باعث غرور تو شد كه این همه گناه مرتكب شدی؟ بگوید: دنیا مرا گول زد كه چنین به دام معصیت افتادم، بدین علت حضرت در این جمله، آن جواب احتمالی را پاسخی مستدل فرموده است، كه بطور تحقیق، دنیا گول زننده و گمراه كننده نیست، بلكه این تو هستی كه مغرور زرق و برق دنیا شده ای. این سخن امام به دو دلیل اثبات می شود: نخست این كه فریب دادن و گول زدن از لوازم خردمند بودن و عقل داشتن است، و حال آن كه دنیا دارای عقل و درك نیست و دیگر آن كه به طو

ر كلی دنیا برای آن آفریده نشده است كه گمراه كننده و مایه ی فریب باشد بلكه هدف از آفرینش آن عنایت و لطف خدا بر انسان است كه در این جا آفریده شده و زندگی می كند، با این دو دلیل به عنوان حقیقت نمی شود نسبت فریبكاری و گول زدن را به دنیا داد، اما به دلیل آن كه دنیا، دارای مظاهری است كه ممكن است بعضی فریب خورده و به آن دل خوش كنند، به طور مجازی می شود كه آن را مایه ی غرور و گول خوردن دانست و به این علت حضرت در آخر جمله فرموده است، تو خود مقصری كه به دنیا مغرور شده ای. و لقد كاشفتك العظات، امام (ع) در این جمله برای تقریر مطلب قبلی كه دنیا فریبكار نیست می فرماید علاوه بر آن كه فریبكار نیست نصیحت كننده و پنددهنده است زیرا فراز و نشیبهایی كه در آن وجود پیدا می كند كه یكی به لحظه ای از حضیض ذلت به اوج قدرت می رسد و دیگری در عین شادی به آنی گرفتار غم و اندوه می شود، اینها همه به انسان درس عبرت می دهد و آدمی را هدایت می كند و چون اساس و پایه ی دنیا بر دگرگونی و تغییر است، پس با آنچه كه در مورد تو نیز انجام می دهد ظلمی به تو نكرده است. و لهی بما تعدك تغرك، پس از بیان این كه دنیا نصیحت كننده است، در این قسمت پندآموزی آن را

مورد تاكید قرار داده و انسان را بیشتر هشدار می دهد، لفظ (وعد) را كه در جمله ی (تعدك) استفاده می شود در این جا استعاره آورده است به آن دلیل كه تغییر و دگرگونیهای دنیا انسان را متوجه می كند كه باید منتظر برخی مصائب و بلاها باشد، چنان كه به طور معمول وعده دادن این معنی را می رساند كه آنچه سائل طلب كرده به او خواهد رسید، این كه در این عبارت، عوض استفاده از كلمه ی وعید كه حاكی از آینده ی ناپسند است از (وعد) استفاده شده است كه آینده ی خوشی را می رساند، از باب مجاز است كه اسم یكی از دو ضد را بر دیگری اطلاق فرموده است چنان كه در بعضی موارد به بدی، پاداش می گویند، و نیز، صدق و وفا را به طور استعاره به دینا نسبت داده است، به سبب آن كه آن را تشبیه به شخص راستگو و باوفایی كرده كه حتما به آنچه وعده داده عمل خواهد كرد، و در جمله های (اصدق و اوفی) و جمله های بعد از آن (من ان تلذبك او تغرك)، لف و نشر مرتب و تقابل میان دو نقیض به كار رفته است یعنی نخست در لفظ: صدق و وفا و سپس نقیض آنها را بطور مرتب، نه پراكنده ذكر فرموده است زیرا نقیض راستگویی، دروغ و نقیض وفاداری گول زدن و فریبكاری است. و لرب... مكذب، در این جمله بعضی چیزها

ی را كه پیامد غفلت انسان از مواعظ و نصایح دنیاست بیان فرموده است كه یكی متهم كردن آن، در خیرخواهیها و نصیحتهایش می باشد و دیگری دروغ شمردن خبرهای راست آن است یعنی به دگرگونیهای گذشته ی دنیا كه موجب عبرت است و مكافاتهایی كه یقین به وقوع آن در آینده دارد، بی اعتنا و بدون توجه است. این جا جهت مبالغه و از باب مجاز مقدمه را ذكر و نتیجه را اراده فرموده است زیرا غایت و نتیجه ی تهمت زدن و تكذیب كردن هر چیز بی اعتنایی به شخص متهم و دروغگو و اعراض از آن می باشد. و لئن تعرفتها... الشحیح بك، امام (ع) به دلیل این كه انسان را به راستگویی دنیا و خیرخواهیش متوجه كند تا آن كه به نصایح آن گوش كند و وی را به گمراهی متهم نسازد، با یك قضیه ی شرطیه آن را چنین بیان فرموده است: اگر حال دنیا و خیرخواهی ها و گرفتاریهای آن را درست بیاندیشی از منزلها و خرابه هایی كه از ساكنانش خالی مانده و از امتهای پیشین و قرنهای گذشته بوده اند و تمام آنها پندهای خیرخواهانه و عبرتهای صادقانه است دنیا را همانند دوستی مهربان و ناصحی دلسوز خواهی یافت، شباهت دنیا به دوستی مهربان از آن نظر است كه یادآورنده ی خوبی است و به تو پند می رساند و از آن عبرت می گیر

ی چنان كه عمل هر خیرخواه مهربانی همین است. و لنعم... محلا، در این عبارت دنیا را به طور مشروط ستوده و می فرماید اگر از دنیا چنان كه خواست خداست استفاده شود یعنی مورد توجه و اعتنا شود اما نه چنان به آن دل خوش كرده كه وی را منزل و جایگاه ابدی قرار دهی، جایگاهی نیكوست. نعم فعل مدح و اسم آن، دار من لم یرض و مخصوص به مدح دنیاست و دو كلمه ی دارا و محلا تمیز و قائم مقام اسم جنسی هستند كه اسم نعم بوده و حذف شده است. این جا دو مساله قابل ذكر است: 1- معمولا اسم جنسی كه اسم فعلهای نعم و بئس باشد به اسمی اضافه می شود كه دارای ال باشد مثل: نعم صاحب القوم ولی در این عبارت به چیزی اضافه شده است كه ال ندارد و این مطلب در شعر نظیر هم دارد: فنعم صاحب قوم لا سلاح لهم. 2- این كه در این عبارت با ذكر اسم جنس (دار) دارا را هم كه نكره و بدل از آن است آورده و این هم در شعر نظیر دارد: فنعم الدار دار ابیك دارا، و دلیل این كه دار را به جمله ی من لم یرض بها، و محل را. به من لم یوطنها اضافه كرده این است كه هر كس از دنیا خشنود نباشد و آن را موطن اصلی خود قرار ندهد از عبرتهای آن پند می گیرد و تقوا را توشه ی خود می گیرد و همان پرهیزكارانند ك

ه به وسیله ی تقوا خوشبخت شده اند، احتمال می رود كه دارا و محلا منصوب باشند بنابراین كه برای لم یرض بها و لم یوطنها تمیز باشند. و ان السعداء بالدنیا غدا هم الهاربون منها الیوم، در این جمله امام (ع) كسانی از اهل دنیا را كه از سعادتمندان در آخرتند معرفی می فرماید كه با اعراض از دنیا و درس گرفتن از ویژگیهای وی آن را سبب كسب كمالات اخروی و خوشبختی آن جهان قرار داده اند، تعبیر به هرب كه به معنای گریختن است كنایه از دوری كردن كامل از لذتهای دنیا می باشد، بدیهی است وقتی انسان جز به اندازه ی ضرورت دلبستگی و علاقه ای به دنیا نداشته باش و در عین حال از آن درس آموخته و دگرگونیها و فراز و نشیبهای آن را به وسیله ی ارتقای به درجات آخرت قرار دهد بهترین سعادت را كسب كرده است درباره ی این كه فقط باید به اندازه ی ضرورت از دنیا استفاده كرد. سرور پیامبران حضرت رسول اكرم (ص) می فرماید: (مرا به دنیا چه كار، من در دنیا همانند سواره ای هستم كه روز بسیار گرم تابستانی گذارش به درختی می افتد، از مركبش پیاده شده ساعتی در سایه ی آن به استراحت پرداخته و سپس، آن را ترك می گوید و به راه خود ادامه می دهد.) رجفت این عبارت اشاره به روز قیامت ا

ست. كه از كلمه ی غدا یعنی فردا فهمیده می شود. چنان كه در قرآن چنین اشاره شده است: (یوم ترجف الراجفه تتبعها الرادفه.) مفسران گفته اند ك منظور از راجفه دمیدن نخستین در صور است و آن فریاد عظیمی است كه مانند رعد باعث اضطراب و تحیر شده و مردم را بهتزده و بیهوش می كند و نیز می فرماید: تتبعها الرادفه كه مرحله ی دوم دمیدن در صور است. منظور از حلائل القیامه، گرفتاریهای اندوهبار و بزرگ رستاخیز است. و لحق بكل منسك اهله، هر كسی در آن روز (قیامت) به مقصود و معبود و مقتدای خود كه در دنیا مورد توجهش بوده می پیوندد چنان كه رسول اكرم فرموده است: (آدمی در قیامت با دوست خود محشور می شود و اگر سنگی را دوست بدارد البته با همان محشور می شود.) فلم یجز... بحقه، امام (ع) در این جمله ها كمال دادگری خداوند را در پهنه ی رستاخیز بیان می فرماید كه در آن روز تمام حركتها حتی حركت یك چشم بر هم زدن در فضا و یا صدای قدمی آهسته در زمین واقع نمی شود مگر این كه در راستای عدل الهی و بر طبق حق و حقیقت است و پس از بیان گستردگی عدل الهی در جهان آخرت به منظور این كه شنونده را بر آن دارد كه اعمال خود را بر طبق حق و عدل قرار دهد، و در رفتارش روش پیامبر

ان و اولیای خدا را سرمشق قرار دهد تا در قیامت سند زنده و دلیل روشنی داشته باشد به این مطلب توجه داده است كه در رستاخیز و روز حساب بسیاری از پاسخها و استدلالها باطل و عذرهای فراوانی ناموجه و مردود است و این كه پس از بیان حال سعادتمندان در آخرت و معرفی آنان كه به دنیا بی اعتنا و از آن گریزان بوده اند به ذكر صحنه های وحشتزای آخرت پرداخته به این سبب است كه شنونده را وادار كند تا برای رسیدن به سعادتی جاویدان به آنان اقتدا كند، به دنیا بی اعتنا باشد و به آن دل خوش نكند و در پایان انسان را راهنمایی می كند تا در اعمالش روش نیكو در پیش گیرد كه در قیامت عذرش پذیرفته و دلیلش قانع كننده باشد و برای این كار دستور جامع بیان فرموده است: 1- شایسته ترین و معقولترین كارها را برگزیند و انجام دهد. 2- تشریفات دنیا و كالاهای آن نابود شدنی است پس باید كمالات اخروی را برگزیند كه باقی و جاویدان است و مكررا چگونگی این برگزیدن را توضیح داده ایم. 3- خود را آماده ی سفر به سوی خداوند كند و این امر، جز با ریاضتی كه از عبادت و زهد و بی اعتنایی به دنیا برمی خیزد، امكان پذیر نیست. 4- این كه به درخشش نجات بنگرد یعنی پس از زهد حقیقی و عبادت واق

عی كه نفس سركش اماره را در هم می شكند وجهه ی معنوی و اندیشه ی خویش را به خداوند متوجه كند تا درخشندگیهای نور الهی را حس كرده و بارقه های امید نجات را مشاهده كند و درهای سلامت را بر روی خود باز ببیند، چنان كه در دو فصل قبل در خطبه ی 211 صفحه 54 به این معنی اشاره فرموده است: و تدافعته الابواب الی باب السلامه درباره ی سالكی كه راههای ریاضت در بهشت را بر رویش می گشاید. 5- و نیز به او دستور می دهد كه بار خود را محكم بر پشت مركبها ببندد، یعنی در پیمودن راه خدا و عمل كردن برای خشنودی او كوشش فراوان كند، لفظ مطایا كه به معنای مركبها و وسایل سواری است برای ابزارها و وسایل كار، و لفظ ارحال را كه به معنای بار بستن است برای انجام دادن و به كار بستن وسایل كار استعاره فرموده است.


صفحه 138.